جدول جو
جدول جو

معنی نظم گستر - جستجوی لغت در جدول جو

نظم گستر
(گُ)
شاعرکه سخن منظوم سراید. ناظم. رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ستم گستر
تصویر ستم گستر
کسی که ظلم و ستم را رواج دهد، ستم پرور،، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه
فرهنگ فارسی عمید
(نَ گُ تَ)
شاعری. عمل نظم گستر. رجوع به نظم گستر شود:
با این طبیعت کج و این فهم دون اساست (؟)
هر یک سپرده اند به خود نظم گستری.
طالب (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِ فُ)
که نام خود را مشهور و معروف سازد. که نام خویش در جهان بگسترد. نامجو. نام طلب:
مبارزی ملکی نام گستری که بدو
همی بنازد ایوان و مجلس و میدان.
فرخی.
، معروف. (آنندراج). نامور. نام آور
لغت نامه دهخدا
(بِ)
گسترندۀ کرم. بخشش و جود کننده. (آنندراج). نیکوکار. خیراندیش. مهربان. (ناظم الاطباء). سخی. جواد. (فرهنگ فارسی معین) :
لطیف کرم گستر کارساز
که دارای خلق است و دانای راز.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(گُ)
گسترندۀ رزم. که بسط دهد جنگ را:
زهی بزم راابر دینارقطره
زهی رزم را خسرو رزم گستر.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
از عالم کرم گستر. (از آنندراج). سخی. جوانمرد. بابخشش. باسخاوت. (ناظم الاطباء). روزی رسان:
همت تو بر همه آفاق نعمت گستر است
نیست الا همت عالیت نعمت گستری.
امیرمعزی (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نظم گستری
تصویر نظم گستری
سخنسرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نام گستر
تصویر نام گستر
آنکه خویش را در اقطار جهان معروف سازد نامجو: (... درمردی بی نظیر ونام گستر)، معروف نام آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرم گستر
تصویر کرم گستر
بخشش کننده سخی جواد
فرهنگ لغت هوشیار
دامیار، شکارچی، صیاد
متضاد: صید
فرهنگ واژه مترادف متضاد